گلهائی از گلستان

گلستان سعدی به زبان امروز و عکسهای دیدنی

گلهائی از گلستان

گلستان سعدی به زبان امروز و عکسهای دیدنی

مراقبه(1) (Meditation)

قسمت بیستم      مراقبه(1)              (Meditation)    

در قسمت ششم با نحوهء آرام سازی بدن آشنا شدید.مراقبه هم دنباله و هم  قسمت تکمیلی آن است.هدف از مراقبه رسیدن به اوج انسانیت و بهره برداری کامل از آنست.مراقبه به ما کمک می کند که به صلح و آرامش درونی برسیم ویک فضای مناسب به دور ازهرگونه عصبانیت – تنش – شتابزدگی و سر درگمی،بتوانیم تمرکز خود را به دست بیاوریم و با استفاده از تمرکز و استعدادهای درونی خود،کارهای روزمره را به نحو شایسته ای به انجام برسانیم.

وقتی درک ما نسبت به خودمان و جهان گسترده و روشن باشد،هدفهایمان هم گسترده و وسیع می شوند و و قتی احساس امنیت بیشتری بکنیم از بدبینی ما نسبت به دیگران کاسته خواهد شد.

مراقبه یکی از سالم ترین،مناسب ترین وایمن ترین تمرین هایی است که می تواند برای مقابله با تنش ها و فشارهای روزمرهء زندگی،بسیار مفید باشد و تاثیر مثبتی در کارهای شما بگذارد.مراقبه برای ذهن و جسم بسیار سودمند است و وارهیدگی عمیقی که در اثر این تمرینات به شما دست میدهد، استرس را از شما دور می کند.صبر و تحمل شما را بالا می برد ورفتارتان را ملایم تر می کند و سبب می شود با آگاهی از اعمال و احساساتتان،عمل نسنجیده ای را انجام ندهید. تمرکز فکری را تقویت می کند و به شما کمک می کند بدون هیچ تنشی،حواس خود را روی موضوع مورد علاقه خود متمرکز کنید.

مراقبه با خواب و خلسه فرق دارد.هیچ فشار و نیرویی در کار نیست و هر وقت احساس ناراحتی کردید می توانید چشمانتان را باز کنید و از جا بلند شوید.مراقبه چیزی نیست که بخواهید از آن بترسید و هر وقت دلتان خواست می توانید با باز کردن چشمانتان آن را به راحتی پایان دهید.

با استفاده از مراقبه یاد می گیرید که احساسات و واکنشهای الگویی مخرب را که دراثر گذشت زمان در رفتارتان شکل گرفته است  شناسایی کرده و کنار بگذارید تا بتوانید الگوی رفتاری مناسب را جایگزین آنها نمایید.

مراقبه به شما خواهد آموخت که چگونه انرژی خود را حفظ و از به هدر رفتن آن جلوگیری کنید و با حد اکثر بازدهی، چگونه آن را صرف مسئولیتها و کارهای مهم روزانه خود نمایید.

شاید تصور کنید که مراقبه فقط کار افرادی است که راحت و بی درد سر زندگی می کنند وزندگی افراد پر مشغله با مراقبه، همخوانی و هماهنگی ندارد. در اینجا نوع مراقبه ای که انتخاب شده برای افرادی است که فرصت کافی برای این کار ندارند و می توانند با اختصاص دادن چند دقیقه از وقت خود  در حالتهای مختلف، از مزایای مراقبه برخوردار شوند.

ما، در رفت و آمد های روزانه خود ، با افرادی برخورد می کنیم که مثلا" در صف اتوبوس یا جاهای دیگر و هر فرصتی که پیش بیاید شروع به مطالعه می کنند یا خانمهایی را می بینید که با استفاده از این فرصتها بافتنی می بافند و کارهایی از این قبیل.شما هم می توانید از این فرصتها که در طول روز برایتان پیش می آید،در هرجا که هستید مراقبه کنید. وقتی با روش انجام مراقبه آشنا شدید خواهید دید این کار بسیار آسان و همه جا قابل اجراء است. هنگامی که برای مدتی مراقبه کنید و از فواید آن بهره مند شوید، شوق انجام آن در فرصتهایی که برایتان پیش می آید در شما فزونی می گیرد.

وقتی احساس خستگی کسالت و درماندگی می کنید، برای اینکه بتوانید به کار خود ادامه دهید نیازمند انرژی بیشتری هستید. در این زمان است که نباید کوتاه بیایید ودر سخت ترین شرایط به مراقبه ادامه دهید. هرچه در زندگی فعال تر باشید نیاز بیشتری به مراقبه دارید و هرچه بیشتر ازمزایای مراقبه استفاده کنید علاقهء بیشتری به مراقبه در شما بوجود خواهد آمد.

قبل از یاد گرفتن مراقبه، باید بدانید روشهای متعد دی برای این کار وجود دارد و کتابهای مختلفی هم در این زمینه نوشته شده است. اما روشی را که من برای شما انتخاب کرده ام بسیار ساده است و برای همه و در همه حال قابل دسترسی و انجام است.

تاریخچه مراقبه در ایران به قرنها پیش برمی گردد و صوفی ها ،هنگامی که به مرحله طریقت می رسیدند ،مراقبه های بسیار دشواری را انجام می دادند ( از جمله این اعمال می توان به چله نشینی  اشاره کرد که به مدت چهل روز در خانقاه یا جایی که مرشد تعیین می کرد می نشستند و با اند ک غذایی سر می کردند و وِردی را که مرشد به آنها گفته بود تکرار می کردند و پس از اتمام چهل روز، چلهء بعدی شروع می شد.) و پس از طی این مراحل به حقیقت می رسیدند.

روشهای مراقبه هم مانند مد متغیر است و انتخاب روش مراقبه یک مسئله شخصی است و هر کس یک روش را می پسند د. شما اگر از روش مراقبه خود خسته شدید می توانید آن را تغییر دهید ولی این عامل نباید بهانه ای برای دست کشیدن از مراقبه باشد. یک روش را یکسال امتحان کنید و بعد به سراغ روشهای دیگر بروید. در قسمت 21 ام، یکی از روشهای آسان مراقبه را برایتان توضیح می دهم.

(برخی مطالب مراقبه که در اینجا آمده،با استفاده از کتاب مراقبه ، نوشته دان کروز- ترجمه خانم نفیسه معتکف چاپ دوم ، با تغییرات  می باشد.)

دوستی می گفت:روزی قرار بود چند نفر میهمان برایمان بیاید. وضع مالیمان بسیار بد بود و پولی هم در بساط نبود تا بتوانم برای آنها غذایی تهیه کنم. تقریباًِ تمام مواد غذایی موجود در خانه هم مصرف شده بود. کسی هم نبود که بتوانم از او پولی قرض بگیرم. در نهایت یاس و نا امیدی در گوشه ای نشسته بودم و به دنبال راهی برای تهیه شام می گشتم. زیر لب گفتم ، خدایا، راهی جلو پایم بگذار تا بتوانم امشب جلو مهمانانم آبرویم را حفظ کنم . هر چه بیشتر فکر می کردم ،کمتر به نتیجه می رسیدم. به گوشه ای تکیه دادم و چشمهایم را بستم. در همین حالت خوابم برد . نمیدانم چقدر زمان گذشت که ناگهان با صدای زنگ در از خواب پریدم. به طرف در رفتم و در را باز کردم. مرد غریبه ای را پشت در دیدم. تا آن زمان چنین شخصی را در محله مان ندیده بودم . با احترام به من سلام کرد. گفتم بفرمایید؟ او هم کیسه برنجی را که در دست داشت به همراه کیسه نایلونی که پُراز گوشت بود به من داد و گفت،خدمت شما. گفتم اینها چیه؟ گفت،نذری. گفتم، برای نذری که این همه گوشت نمیدن. این برنجها چیه؟ گفت، راستش را بخواهید ما امروز قرار بود غذای نذری درست کنیم. مشکلی برایمان پیش آمد که این کار غیر ممکن شد. تصمیم گرفتیم که گوشت و برنج آن را بیرون بدهیم .آنها را آوردم که ناگهان چشمم به منزل شما افتاد و آنها را برای شما آوردم.از او تشکر کردم و به طرف آشپزخانه رفتم و مشغول پختن غذا شدم. غذا تقریباٌ جور شده بود که دوباره صدای زنگ در را شنیدم. دوان دوان به طرف در رفتم.دوباره غریبه ای را جلو در دیدم. او هم سلام کرد و کیسهء پُر از میوه ای را که در دست داشت جلو در گذاشت و گفت، امروز یکی از دوستان، از باغش برای ما میوهء زیادی آورده بود. ما چون این همه میوه را نمی توانستیم مصرف کنیم مقداری را به همسایه ها دادم.این هم سهم شما شد. و خدا حافظی کرد و رفت!!!!!!

عشق

قسمت نوزدهم        عشق

هر انسانی هنگامی که به دنیا می آید به سر زمین عشق قدم می گذارد.عشق راستین عشقی است  که عاشق، بدون ترس، فارغ از خود همه چیزش را بدون هیچ چشمداشتی، در پای معشوق می ریزد و از آن شاد است که می بخشد نه می ستاند!عشق یعنی ظهور خدا و نیرومندترین جاذبه ای که در کائنات وجود دارد. مولانا می فرماید:

هرکه را جامه زعشقی چاک شد                او ز حرص و عیب کلی پاک شد

شاد باش ای عشق پرسودای ما                ای طبیب جمله علتهای   ما

ای دوای نخوت و ناموس ما                        ای تو افلاطون و جالینوس ما

یعنی،هرکس بتواند عشقی را در دل خود جای دهد،دلش از صفات بد مانند حرص و عیبهای دیگر پاک می شود.عشق می تواند داروی هر دردی باشد و مانند طبیبی حاذق، همه بیماریها را علاج کند.

عشق،همه ی چیزهایی را که شبیه خود است به سوی خود می کشاند هر چند کمتر کسی به چنین مقام والایی از عشق می رسد. عشق همان نیرویی است که افلاک را به گردش در می آورد و فلسفه ی وجودی همه ی کائنات همان عشق است. حافظ می فرماید:

بحریست بحر عشق که هیچش کناره نیست   آنجا اگر که جان بسپارند چاره نیست

آن دم که دل به عشق دهی خوش دمی بود   در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

او را به چشم پاک توان دید چون هلال        هر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست

حافظ نیز بر این عقیده است که دریای عشق اقیانوسی کران ناپیداست و هر کس وارد آن شد باید جان خود را هم در طبق اخلاص بگذارد.آن لحظه ای که انسان،پای به سر زمین عشق می گذارد،بهترین لحظه زندگی اوست.(در اینجا مراد عشق حقیقی است.) خداوند را فقط می توان با چشمی که از همهء آلودگی ها پاک است می توان دید. وگر نه،هر چشمی لیاقت دیدن او را ندارد.

اگر می خواهی عشقی در حد کمال داشته باشی بایدعشقی در حد کمال ببخشی.عشقت را نثار همه کس و همه چیز کن.عشقی کامل و عاری از هر خود خواهی نثار کن تا در دریای عشق غوطه ور شوی.مولانا می فرماید:

جمله معشوق است و عاشق پرده ای   زنده معشوق است و عاشق مرده ای

چون نباشد عشق را پروای او               او چو مرغی ماند بی پر، وای او

بیت اول اشاره به این حدیث دارد( من عشق و کتم وعف فان مات، مات شهیدا") کسی که عاشق شود و عشقش را پنهان کند،اگر در راه عشق بمیرد شهید است.و در بیت دوم می گوید، کسی که پروای عشق را ندارد مانند پرنده ای است که پر ندارد. پس وای بر او.ما اگر برای درک مفاهیم والای عشق،به ادبیات خودمان مراجعه کنیم خواهیم دید زیبا ترین مضامین در بیان عشق حقیقی در آنجا آمده و به بهترین شکل ممکن توصیف شده است و اگر اینگونه توصیفها درمیان ادبیات جهان بی نظیر نباشد،حد اقل کم نظیر است.من در این نوشته و دیگر مقاله هایم سعی کرده ام قطره ای از این دریای بیکران معرفت را به خواننده معرفی کنم که در آن فقط اشارهء کوچکی به اشعار حافظ و مولوی شده است  زیرا اگر بخواهیم عشق را در ادبیات فارسی معرفی کنیم،مثنوی هفتاد من کاغذ شود.باز حافظ می فرماید:

در اندرون من خسته دل ندانم کیست  که من خموشم و او در فغان و در غوغاست

از آن به دیر مغانم عزیز می دارند      که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست

این همان آتش عشقی است که در دل حافظ غوغا به پا می کند و شعله هایش در تمام طول تاریخ زبانه می کشد و از ورای قرون و اعصار می توان لهیب این شعله ها را که به آسمان زبانه  کشیده شاهد بود.

در اینجا بی مناسبت نیست اگر بحث کردن لیلی را با خلیفه در باب عشق مجنون، از زبان مولوی بشنویم.

خلیفه به لیلی می گوید،تو با دیگر زنان تفاوت چندانی نداری که مجنون اینگونه عاشق سینه چاک توست!و لیلی در پاسخ می گوید،خاموش باش چون تو مجنون نیستی که از اسرار عشق باخبر باشی.

گفت لیلی را خلیفه کان توئی                 کز تو مجنون شد پریشان و غوی؟

از دگر خوبان تو افزون نیستی                گفت،خامش چون تو مجنون نیستی

دیدهء مجنون اگر بودی تورا                      هر دو عالم بی خبر بودی تو را

با خودی تو، لیک مجنون بی خود است        در طریق عشق بیداری بد است

و در جای دیگر می گوید،عشق هیچگونه توجیه عقلی ندارد وعشق را فقط باید با خود عشق تفسیر کرد.

عقل در وصفش چو خر در گل بماند    شرح عشق و عاشقی هم عشق خواند

همچنین می گوید،عشقهایی که برای ظاهر زیبا وبرای رنگ و رو باشد پایان خوشی ندارد چون چهرهء زیبا هم روزی پژمرده می شود.

عشقهایی کز پی رنگی بود             عشق نبود عاقبت ننگی بود

این ابیات را هم برای حسن ختام بخوانید:

عشق زنده در روان و در بصر               هر دمی باشد ز غنچه تازه تر

عشق آن زنده گزین کو باقی است      وز شراب جانفزایت ساقی است

عشق آن بگزین که جمله انبیاء            یافتند از عشق او کار و کیا

به ضمیر باطن خود اعتماد کن

قسمت هجدهم                          به ضمیر باطن خود اعتماد کن

ضمیر باطن انسان همیشه در حال فعالیت است و بر اعمال حیاتی بدن مانند: تنظیم ضربان قلب – تنفس – گوارش و دیگر فعالیتهای مهم نظارت دارد. برای مثال وقتی، غذا می خوریم به محض بلعیدن غذا همه چیز از دست ما خارج است. و تمام اعمال بیولوژیکی تا هنگام جذب و دفع غذا تحت نظارت ضمیر باطن است و در طول شبانه روز این نظارت یک لحظه هم متوقف نمی شود.

ضمیر باطن دارای نیروی شگفت انگیزی است که منبع الهام و هدایت فرد  در زندگی به شمار می رود.

اسامی- حوادث- مکانها و رویدادها را برای شخص کشف می کند و حافظه را به وجود می آورد.

ضمیر باطن، خواب و استراحت نمی شناسد و همواره مراقب انجام اعمال حیاتی بدن است. همانگونه که پیش از این نیز گفته شد، بهتر است قبل از خواب، سفارش های لازم را به او بکنی تا وظایف خود را به خوبی انجام دهد. آنگاه در نهایت شگفتی خواهی دید، نیروی آزاد شده در وجود تو، نتایج دلخواهت را برایت به بار خواهد آورد و سپس به این نتیجه می رسی که شعور تو منبع لایزالی از هوش و قدرت است که تو را به نیروی بیکران و فنا ناپذیر کاینات اتصال خواهد داد.

چیزی که در عرفان به آن کشف و شهود هم گفته می شود. حافظ می گوید:

چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب    سروش عالم غیبم چه مژده ها داده است

که ای بلند نظر شاه باز ســــــدره نشـــــــین     نشیمن تو نه این کنج محنت آباد اســـــت

تو را ز کنگره عرش می زننـــــد صفیــــــــــــر      ندانمت که در این دامگه چه  افتاده اســت

در این ابیات، حافظ نیز همین مطلب را بیان می کند که تو، توانایی داری به عرش برسی و جایگاه واقعی تو آنجاست چرا در این تن خاکی گیر افتاده ای و این سفر را آغاز نمی کنی؟

این سفر مطمئنا" با این جسم خاکی امکان پذیر نیست و چیزی ورای آن را می طلبد. پس چه راهی وجود دارد؟ دقیقا این همان سیر کردن ضمیر باطن و یا روح است که می تواند ما را به دور دست ترین نقاط عالم هستی ببرد و در آنجا به کل کاینات متصل نماید.( سیر آفاق و انفس)

تمام مشکلات و نابسامانیهای بشر از آنجا سرچشمه می گیرد که انسانها به اهمیت داشتن رابطه ی صحیح بین ضمیر آگاه و ضمیر باطن پی نبرده اند و از ان بی خبرند.

اگر این دو به گونه ای هماهنگ باهم همکاری کنند، صاحب خود را به همه ی خواسته هایش خواهند رساند.

یکی از مسایل که سبب می شود انسان نتواند به خواسته اش برسد داشتن ترس بی مورد است. اساسا" ترس می تواند مانع خیلی بزرگی بر سر راه موفقیت با شد و انسان را از خواسته هایش دور کند زیرا از درون ترس،تردید، شک و دودلی ظهور می کند.

ترس ممکن است از دوران کودکی به شخص القا شده باشد و یا در دورانهای دیگری از زندگی و از راه های دیگر حتی رسانه ها به شخص آموزش داده شود. ابتداء باید منشاء ترس را شناخت و با آن مبارزه کرد. ترس یعنی ایمان وارونه. آیا تا کنون اتفاق افتاده است که کسی از چیزی به شدت بترسد ولی عاشقانه آن را دوست داشته باشد؟

از همینجا می توان دریافت که ترس می تواند مانع بزرگی برای عشق ورزیدن باشد.

نکته مهم دیگر که مانع پیشرفت می شود، تنفر است. شما نسبت به هر کس یا هر چیز که تنفر داشته باشید با رشته هایی نامریی خودتان را به آن وصل می کنید وارسال این امواج نفرت ، شما را روی ارتعاشات منفی قرار می دهد. کسی که مورد کینه توزی و نفرت شما واقع می شود هیچ آسیبی نمی بیند و بازنده ی اصلی کسی است که در آتش خشم و نفرت خود را گرفتار کرده است.

حسادت هم یکی از صفات بدی است که زمانی ظهور می کند که شخص خود را عاجز از رسیدن به خواسته اش می بیند و در این حال نسبت به کسی که به آن خواسته رسیده حسادت می کند و راه خود را دشوارتر می نماید.

غیبت کردن هم یکی از ویژگی های بدی است که سبب می شود کسی درباره اشخاص دیگر برمسند قضاوت نشیند و بدون حضور او ،وی را محکوم کند و از این کار خود لذت ببرد. این امر نه تنها بیانگر ضعف شخصیت افرادی است که غیبت می کنند بلکه موجب آسیبهای روانی به خود شخص هم می شود زیرا فرد غیبت کننده دچار هیجانهای منفی- عصبانیت و حالات روانی مختلف می شود و این امر موجب وارد آمدن آسیبهایی به شخص خواهدشد.

دروغ نیز یکی از صفات ناپسند است که بر روی ضمیر باطن نقش مخربی دارد.

به طورکلی، هر عمل ناپسند اجتماعی، مانند مطالبی که ازآنها یاد شد، می تواند، مانعی برای رسیدن به هدف تلقی شود و کسانی که دوست دارند به موفقیت برسند باید هرگونه صفات نکوهیده راکه سبب ایجاد اغتشاش و اختلال در روح می شود از خود دور کنند و با یک ضمیر پاک و آراسته به صفات پسندیده، قدم در راه موفقیت بگذارند.

از یاد نبرید که آب، شکل ظرفی را که در آن است به خود می گیرد. ضمیر شما هم مانند همان ظرف است که آن را با افکار و اعمالتان ساخته اید. پس سعی کنید با انجام کارهای پسندیده، این ظرف را به شکلی زیبا بسازید تا مظروف آن نیز زیبا شود. هیچوقت برای انجام کار خوب دیر نیست.