گلهائی از گلستان

گلستان سعدی به زبان امروز و عکسهای دیدنی

گلهائی از گلستان

گلستان سعدی به زبان امروز و عکسهای دیدنی

حکایت 15

حکایت  15

    

یکی از وزرا از کار برکنار شد و به جمع صوفیان پیوست. به برکت همنشینی با آنان دست از ظواهر زندگی شست. پس ازمدتی، شاه دو باره به او خوشبین شد و خواست اورا به شغل دیگری بگمارد. مرد گفت، معزول باشم بهتر ازآن است که مسئول باشم.

آنان که به کنج عافیت بنشستند                 دندان سگ و دهان مردم بستند

کاغذ بدریدند و قلم  بشکستند                   وز دست و زبان حرفگیران رستند

شاه گفت: بدون تردید ما به افراد لایق و شایسته نیازمندیم تا بتوانیم امور مملکت را به آنان محول کنیم.

مرد گفت: نشانۀ مرد لایق این است که زیر بار چنین کارهائی نرود. هما بدان جهت به دیگر پرندگان برتری دارد که استخوان می خورد ولی برای به دست آوردن طعمه حاضر نیست پرندگان دیگر را بکشد.

از سیاه گوش پرسیدند، چرا همنشینی شیررا برگزیدی؟ گفت، از بازماندۀ غذایش می خورم و در پناه هیبتش آسوده زندگی می کنم.

گفتند، اکنون که قدر نعمتش را میدانی و درپناهش هستی، چرا به او نزدیکترنمی شوی تا جزو خدمتکاران مخصوص او باشی؟ گفت، هنوز از خشم او درامان نیستم.

بارها اتفاق افتاده که ملازمان شاه، گاهی زر نصیبشان می شود و زمانی هم سرشان را به باد می دهند. خردمندان گفته اند از طبع ملوّن  شاهان دوری کن که گاهی با یک سلام از انسان می رنجند و در وقت دیگر، درپاسخ به دشنام خلعت می دهند.

شوخی ومزاح کردن درمحضر شاه، هنری است که تنها از ندیمان او برمی آید و این کار برازندۀ حکیمان نیست.

هما = پرنده ای افسانه ای

سیاه گوش = حیوانی از دستۀ گربه سانان که درکنار شیر زندگی می کند و از بازماندۀ غذایش تغذیه می کند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد