گلهائی از گلستان

گلستان سعدی به زبان امروز و عکسهای دیدنی

گلهائی از گلستان

گلستان سعدی به زبان امروز و عکسهای دیدنی

حکایت(۱۴)

                                        حکایت(۱۴)

                                    --------------

یکی از پادشاهان قدیم، در رسیدگی به امور مملکت کوتاهی می کرد و سپاهیانش را در سختی معیشت نگاه می داشت. تا اینکه دشمنی قوی به کشور حمله کرد و سپاهیان از مقابل آنان گریختند.

( وقتی که سپاهی در سختی معیشت زندگی کند، هنگام ضرورت دست به شمشیر نمی برد.)

چو دارند گنج از سپاهی دریغ          دریغ آیدش دست بردن به تیغ

چه مردی کند در صف کار زار       که دستش تُهی باشد و کار زار

یکی از سربازانی که از میدان جنگ گریخته بود با من دوستی دیرینه داشت. او را سر زنش کردم و به او گفتم:اگر کسی به ولینعمت خود پشت کند و حقّ سالیان گذشته را در نظر نگیرد نشانۀ پستی و ناسپاسی اوست.

گفت: شایسته است که با لطف و بزرگواری عُذر مرا بپذیری چودر زمان جنگ، اسبم گرسنه بود و جو نداشت و زین اسبم را هم برای تهیه مخارج زندگی، گرو گذاشته بودم.

پادشاهی که حقّ سپاهیانش را ادا نکند، نمی توان برای او از جان مایه گذاشت.

زر بده مرد سپاهی را تا سر بنهد           وگرش زر ندهی، سر بنهد در عالم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد