گلهائی از گلستان

گلستان سعدی به زبان امروز و عکسهای دیدنی

گلهائی از گلستان

گلستان سعدی به زبان امروز و عکسهای دیدنی

حکایت 34

حکایت 34

یکی از پسران هارون الرشید با خشم نزد پدر آمد و گفت، که فرزند فلان سردار به مادرم دشنام داد. هارون از سران کشور پرسید که باید با او چه کنیم؟

یکی گفت، باید او را بکشیم. دیگری گفت، باید زبانش را برید. سومی گفت، باید اموالش را مصادره نمود و از شهر بیرون کرد.

هارون گفت، ای پسر، شرط جوانمردی آن است که او را ببخشی. ولی اگر نمی توانی این کار را بکنی تو هم به او دشنام بده ولی نه آنقدر که انتقام گرفتن تو از حد بیشتر باشد. زیرا در چنین حالتی تو به او ظلم کرده ای و حق با او خواهد بود. خردمندان گفته اند، مرد کسی است که هنگام خشم هم بتواند زبانش را کنترل کند

نه مرد است آن به نزدیک  خردمند         که با  پیل  دمان  پیکار جوید

بلی مرد آن کس است از روی تحقیق      که چون خشم آمدش باطل نگوید

                                     --------------

یکی را زشتخوئی داد دشنام           تحمل کرد و گفت ای نیک فرجام

بتر زآنم که خواهی گفتن آنی         که دانم عیب من چون من ندانی  

-------------------------------------------------------------------

1- هارون الرشید= پنجمین خلیفۀ عباسی است و از سال 170 تا 192 هجری خلافت کرد

حکایت 33

حکایت 33

یکی از وزرا، با زیر دستانش به نیکی رفتار می کرد و برای رفع اختلافات میان همکارانش، میانجیگری می نمود. از قضا روزی مورد خشم سلطان واقع شد و به زندان افتاد. دوستان و همکارانش برای رهائی او از بند، تلاش فراوان می کردند و زندانبانان با او به مهربانی رفتار می نمودند. بزرگان مملکت هم آنقدر از خوبیهای او تعریف کردند که نام نیک او ورد زبان مردم شد تا شاه او را بخشید. صاحبدلی این ماجرا را شنید و گفت:

( برای این که دل دوستان را به دست بیاوری بهتر است که املاک پدرت را هم بفروشی و خرج آنها کنی. برای پختن غذا برای انسانهای نیک، اگر تمام زندگیت را هم زیر دیگ بسوزانی کار نیکی انجام داده ای.)

تا دل دوستان به دست آری       بوستان  پدر  فروخته   به

پختن دیگ  نیکبختان  را           هرچه رخت سراست سوخته به

با بد اندیش هم نکوئی کن        دهن سگ  به لقمه  دوخته  به